روزهای بعد 12 ماهگی
نفس مامان از دست تو دخمل شیطون نمیتونم لپ تاب و باز کنم چون پدرشو متل دوربینم در میاری ولی فدای سرت عشقم...بعد تولد تو دخمل نازم بابا ما رو برد ددر دودور و کلی خوش گذرونی و روز بعدش با عمو حسین و فاطمه جون رفتیم بیرون و حسابی تعطیلات 15 خرداد و گشتیم...بعد تعطیلات 3 شنبه 20 خرداد نوبت واکسن 1 سالگیت بود که رفتیم درمانگاه زدیم و اولین بار بود که موقع واکسن کنارت بودم چون اصلا تحمل گریه و درد تو رو ندارم...اونم مامانی نگهت داشته بود ولی چون روی بازو بود واکسنت باید پاهای نازتو من نگه میداشتم و دستاتو مامانی.... ولی فقط همون لحظه گریه کردی و خوب خوب شدی...الهی من قربون دخمل خوشمل برم که بزرگ شده...بعد واکسن 5 شنبه وقت اتلیه داشتیم و اولین عکس 3 نفره مونو گرفتیم...بعدم شنبه با مامانی و بابا جون رفتیم فیروزکوه و افتر که چقدر خوش گذشت تا اخر هفته اونجا بودیم و 2 باری هم رفتیم سمنان و برات چند تیکه خرید کردم و ... نمیدونم چرا وقتی میریم مسافرت اسهال میشی دخملم..با دکترت (دکتر مغدادی) صحبت کردم گفت اسهال مسافرتی هستش و تو طول سفر باید شربت بوخوری و دایی از سمنان برات خرید و بهت دادم خداروشکر خوب شدی ...چهارشنبه هم بابامحمد و عمو علی اومدن پیشمون ... و جمعه صبح راه افتادیم سمت تهران و تو مسیر به مامان جون که تنها بود تو طارن سر زدیم و اومدیم تهران.... خلاصه این 2 هفته ای همش ددر بودی و کلی هواخوری کردی ... اینجا افتضاح گرمه و افتررر خنک خنک... خیلی دوست دارم فرشته زندگیم ..راستی جدیدا خیلی بابایی شدی و همش بغل بابا هستی و بهش لبخند میزنی خودتو واسش لوس میکنی ... هنوز از راه رفتن خبری نیست و مبل و دیوارو میگیری چند قدمی راه میری ولی مستقل نمیتونی هنوز....
اینم چند تا عکس از این روزها
این عکس دربند که رفته بودیم..خیلی خوش گدشت
این عکس روز 16 93 گرفتم دقیقا روز تولدت عشقم
اینجا هم داری کمک میکنی الهی من قربون دخملم بشم نفسسس
اینجا هم خونه عمه مامانه که سمنانه
خدا رو بابت فرشته ناز زندگیمون شکککککر..خدا خیلی دوست دارم