وقتی اومدی تو شکم من
دخترم ... پارسال تو مردادماه بودبا بابا محمد تصمیم گرفتیم خدا به ما یه نی نی بده که زودتر بزرگ بشه و 3 تایی با هم عشق کنیم..که انگار خدا منتظر بود ما تصمیم بگیریم و تو رو به ما داد...(خدایا صدهزار بار شکرت)
پارسال تو ابان فهمیدم که داری میای بغلمون وایییی چه روزایی بود....7 ابان رفتم دکتر و سونوگرافی و دیدم اندازه یه کنجدی...وقتی دکتر سونوگرافی گفت خانوم بچتون سالمه... یه حسی رفت تو وجودم که نمیتونم بیان کنم و ناخداگاه اشکم سرازیر شد.... نمیدونی چقدر به خدا التماس کردیم دختر باشی...قربون خدا برم هرچی ازش از ته دل خواستم بهم داد...خودم عاشق دخترم چون خواهر ندارم و بین خودمون باشه زیاد پسر بچه دوست ندارم ولی بیشتر به خاطر بابا محمد دعا میکردم چون عاشق عاشق دختر بود....تو اومدی و شدی همه نفس ما.......
عزیز دلم ...روز به روز داری شیطون ترو جیگر تر میشی و من میخوام بخورمت...چند وقتیه روزا نمیخوابی در عوض منتطر میشی تا باابا محمد بیاد و تورو بخوابونه...الهی من قربون دختری خودم برم